هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دو هندوی آتش‌پرست که دنیا و دینش را از دست داده‌اند، سخن می‌گوید. او از زیبایی و لطافت آن‌ها می‌گوید که از حد گذشته‌اند و دلش را اسیر خود کرده‌اند. شاعر همچنین از شراب شوق و مستی یاران سخن می‌راند و از دل‌باختگی خود به آن‌ها یاد می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عرفانی و عاشقانه‌ای است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های شراب و مستی نیاز به درک ادبی بالاتری دارد.

غزل شمارهٔ ۷۳۳

در تابم از دو هندوی آتش پرستشان
کز دست رفت دنیی و دینم ز دستشان

ز مشک سوده سلسله بر مه نهاده‌اند
زانرو که آفتاب بود زیر دستشان

برطرف آفتاب چه در خور فتاده است
مرغول مشگ رنگ دلاویز پستشان

از حد گذشته‌اند بخوبی و لطف از آنک
زین بیش نیست حد لطافت که هستشان

مسکین دلم که بلبل بستان شوق بود
شد پای بند حلقهٔ زلف چو سستشان

نعلم نگر که باز برآتش نهاده‌اند
آن هندوان کافرآتش پرستشان

صاحبدلان که بی خبرند از شراب شوق
در داده‌اند جرعهٔ جام الستشان

یاران ز جام بادهٔ نوشین فتاده مست
خواجو از آن دو نرگس مخمور مستشان
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.