۴۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲

چنین که حال من زار در خرابات است
می مغانه مرا بهتر از مناجات است

مرا چو می‌نرهاند ز دست خویشتنم
به میکده شدنم بهترین طاعات است

درون کعبه عبادت چه سود؟ چون دل من
میان میکده مولای عزی و لات است

مرا که بتکده و مصطبه مقام بود
چه جای صومعه و زهد و وجد و حالات است؟

مرا که قبله خم ابروی بتان باشد
چه جای مسجد و محراب و زهد و طاعات است

ملامتم مکنید، ار به دیر درد کشم
که حال بی‌خبران بهترین حالات است

ز ذوق با خبری آنکه را خبر باشد
به نزد او سخن ناقصان خرافات است

خراب کوی خرابات را از آن چه خبر
که اهل صومعه را بهترین مقامات است

اگر چه اهل خرابات را ز من ننگی است
مرا نصیحت ایشان بسی مباهات است

کسی که حالت دیوانگان میکده یافت
مقام اهل خرد نزدش از خرافات است

گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
سفید کردن آن نوعی از محالات است

کجاست می؟ که به جان آمدم ز خسته دلی
که پر ز شیوه و سالوس و زرق و طامات است

مقام دردکشانی که در خراباتند
یقین بدان که ورای همه مقامات است

کنون مقام عراقی مجوی در مسجد
که او حریف بتان است و در خرابات است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.