هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه بیانگر اشتیاق شدید شاعر به معشوق است. او از درد فراق و عشق نافرجام مینالد و زیباییهای معشوق را توصیف میکند. شاعر از ناتوانی خود در برابر جذبههای معشوق سخن میگوید و تأثیر عمیق عشق را بر وجود خود شرح میدهد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای نوجوانان کمسنوسال دشوار بوده و مناسب مخاطبان با درک ادبی بالاتر است.
غزل شمارهٔ ۹۲
ز اشتیاق تو، جانا، دلم به جان آمد
بیا، که با غم تو بر نمیتوان آمد
بیا، که با لب تو ماجرا نکرده هنوز
به جای خرقه دل و دیده در میان آمد
به چشم مست تو گفتم: دلم به جان آید
لب تو گفتا: اینک دلت به جان آمد
بدید تا نظر از دور ناردان لبت
بسا که چشم مرا آب در دهان آمد
نیامد از دو جهان جز رخ تو در نظرم
از آنگهی که مرا چشم در جهان آمد
ز روشنایی روی تو در شب تاریک
نمیتوان به سر کوی تو نهان آمد
بیا، که با غم تو بر نمیتوان آمد
بیا، که با لب تو ماجرا نکرده هنوز
به جای خرقه دل و دیده در میان آمد
به چشم مست تو گفتم: دلم به جان آید
لب تو گفتا: اینک دلت به جان آمد
بدید تا نظر از دور ناردان لبت
بسا که چشم مرا آب در دهان آمد
نیامد از دو جهان جز رخ تو در نظرم
از آنگهی که مرا چشم در جهان آمد
ز روشنایی روی تو در شب تاریک
نمیتوان به سر کوی تو نهان آمد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.