۴۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۴

آن را که غمت ز در براند
بختش همه دربدر دواند

وآن را که عنایت تو ره داد
جز بر در تو رهی نداند

وآن را که قبول عشقت افتاد
جان را بدهد، غمت ستاند

عاشق که گذر کند به کویت
جان پیش سگ درت فشاند

با وصل بگو که: عاشقان را
از دست فراق وارهاند

بیچاره دلم که کشتهٔ توست
دور از رخ تو نمی‌تواند

بویی به نسیم کوی خود ده
تا صبحدمی به دل رساند

کین مرده به بوت زنده گردد
وز عشق رخت کفن دراند

مگذار که خسته دل عراقی
بی‌عشق تو عمر بگذراند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.