هوش مصنوعی: شاعر از باد صبا می‌خواهد که اگر به سوی معشوق می‌رود، پیام شکسته و ناله‌هایش را به او برساند. او از درد فراق و بی‌کسی می‌نالد و از معشوق می‌خواهد که به حالش نظر کند. شاعر خود را بی‌ارزش می‌داند و حتی سگان معشوق را برتر از خود می‌پندارد. در نهایت، از معشوق می‌خواهد که او را فراموش نکند و به یادش باشد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که درک آن برای سنین پایین‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند شکستگی روحی و خودکم‌بینی نیاز به بلوغ فکری برای درک صحیح دارد.

غزل شمارهٔ ۱۱۸

ای باد صبا، به کوی آن یار
گر بر گذری ز بنده یاد آر

ور هیچ مجال گفت یابی
پیغام من شکسته بگزار

با یار بگوی کان شکسته
این خسته جگر، غریب و غم‌خوار

چون از تو ندید چارهٔ خویش
بیچاره بماند بی‌تو ناچار

خورشید رخت ندید روزی
بی‌نور بماند در شب تار

نی این شب تیره دید روشن
نی خفته عدو، نه بخت بیدار

می‌کرد شبی به روز کاخر
روزی بشود که به شود کار

کارش چو به جان رسید می‌گفت:
کای کرده به تیغ هجرم افگار

ای کرده به کام دشمنانم
با یار چنین، چنین کند یار؟

آخر نظری به حال من کن
بنگر که: چگونه بی‌توام زار؟

یک بارگیم مکن فراموش
یاد آر ز من شکسته، یاد آر

مزار ز من، که هیچ هیچم
از هیچ، کسی نگیرد آزار

من نیک بدم، تو نیکویی کن
ای نیک، بدم، به نیک بردار

بگذار که بگذرم به کویت
یکدم ز سگان کویم انگار

بگذاشتم این حدیث، کز من
دارند سگان کوی تو عار

پندار که مشت خاک باشم
زیر قدم سگ درت خوار

القصه به جانم از عراقی
مگذار، کزو نماند آثار

بالجمله تو باشی و تو گویی
او کم کند از میانه گفتار
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.