هوش مصنوعی: شاعر با اندوه فراوان از جدایی از یار و دیار خود سخن می‌گوید. او با بیان احساسات عمیق خود از ناکامی‌ها، دردها و رنج‌هایش می‌گوید و از این که نتوانسته به آرزوهایش برسد، اظهار تأسف می‌کند. در نهایت، او از یار خود می‌خواهد که شاد و خرم باشد، در حالی که خود با دلی شکسته و جان فگار راهی سفر شده است.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و بیان احساسات پیچیده‌ای مانند فراق، ناکامی و اندوه است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۶۳

هیهات! کزین دیار رفتم
ناکرده وداع یار رفتم

چه سود قرار وصل جانان؟
اکنون که من از قرار رفتم

چون خاک در تو بوسه دادم
با دیدهٔ اشکبار رفتم

بگذاشتم، ای عزیز چون جان،
دل نزد تو یادگار رفتم

زنهار! دل مرا نگه‌دار
چون من ز میان کار رفتم

بردند به اضطرارم، ای دوست،
زین جا نه به اختیار رفتم

غم خواره و مونسم تو بودی
بی‌مونس و غمگسار رفتم

از خلق کریم تو ندیدم
یک عهد چو استوار، رفتم

چون از لب تو نیافتم کام
ناکام به هر دیار رفتم

نایافته مرهمی ز لطفت
دل خسته و جان فگار رفتم

شکرانه بده، که از در تو
چون محنت روزگار رفتم

تو خرم و شاد و کامران باش
کز شهر تو سوکوار رفتم

در قصهٔ درد من نگه کن
بنگر که چگونه زار رفتم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.