هوش مصنوعی: این شعر از عراقی بیانگر درد و رنج شاعر از دوری معشوق است. او از غم فراق می‌نالد و زنده ماندن بدون معشوق را غیرممکن می‌داند. شاعر از حیرانی و درماندگی خود در دام عشق سخن می‌گوید و از بلاها و رنج‌هایی که بر دلش وارد شده شکایت می‌کند. در نهایت، او از سرنوشت خود در این غم و اندوه ابراز نگرانی می‌کند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و غم‌انگیز این شعر برای درک و تجربه نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۷۹

کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم
بیا، که بی رخ خوب تو بیش می‌نتوانم

بیا، ببین، نه همانا که زنده خواهم ماندن
تو خود بگوی که بی تو چگونه زنده بمانم؟

چگونه باشد در دام مانده حیران صید
ز جان امید بریده؟ ز دوری تو چنانم

هوات تا ز من دلشده چه برد؟ چه گویم
جفات تا به من غمزده چه کرد؟ چه دانم؟

ببرد این دل و اندر میان بحر غم افکند
سپرد آن به کف صد بلا و رنج روانم

بلا به پیش خیال تو گفت دوش دل من
که: پای پیشترک نه، ز خویشتن برهانم

ز گوشه‌ای غم تو گفت: می‌خورم غم کارت
ز جانبی ستمت گفت: غم مخور که در آنم

درین غمم که: عراقی چگونه خواهد مردن؟
ندیده سیر رخ تو، برای او نگرانم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.