۵۸۱ بار خوانده شده
بیرخت جانا، دلم غمگین مکن
رخ مگردان از من مسکین، مکن
خود ز عشقت سینهام خون کردهای
از فراقت دیدهام خونین مکن
بر من مسکین ستم تا کی کنی؟
خستگی و عجز من میبین، مکن
چند نالم از جفا و جور تو؟
بس کن و بر من جفا چندین مکن
هر چه میخواهی بکن، بر من رواست
بی نصیبم زان لب شیرین مکن
بر من خسته، که رنجور توام
گر نمیگویی دعا، نفرین مکن
در همه عالم مرا دین و دلی است
دل فدای توست، قصد دین مکن
خواه با من لطف کن، خواهی جفا
من نیارم گفت: کان کن، این مکن
با عراقی گر عتابی میکنی
از طریق مهر کن، وز کین مکن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
رخ مگردان از من مسکین، مکن
خود ز عشقت سینهام خون کردهای
از فراقت دیدهام خونین مکن
بر من مسکین ستم تا کی کنی؟
خستگی و عجز من میبین، مکن
چند نالم از جفا و جور تو؟
بس کن و بر من جفا چندین مکن
هر چه میخواهی بکن، بر من رواست
بی نصیبم زان لب شیرین مکن
بر من خسته، که رنجور توام
گر نمیگویی دعا، نفرین مکن
در همه عالم مرا دین و دلی است
دل فدای توست، قصد دین مکن
خواه با من لطف کن، خواهی جفا
من نیارم گفت: کان کن، این مکن
با عراقی گر عتابی میکنی
از طریق مهر کن، وز کین مکن
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.