۳۸۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۵

الا، قد طال عهدی بالوصال
و مالی الصبر عن ذاک الجمال

به وصلم دست گیر، ای دوست، آخر
به زیر پای هجرم چند مالی؟

یضیق من الفراق نطاق قلبی
و یشتاق الفؤاد الی الوصال

چه خوش باشد که پیش از مرگ بینم!
نشسته با تو یکدم جای خالی

فراقک لا یفارقنی زمانا
فمالی للجهر مولائی و مالی

دلا، درمان مجو، با درد خو کن
بجای وصل هجران است، حالی

اما ترثی لمکتئب حزین
یان من النوی طول اللیالی

دلا، امیدوار وصل می‌باش
ز درد هجر آخر چند نالی؟

زمانا کنت لا ارضی بوصل
فصرت الان ارضی بالخیال

به دل نزدیکی، ار چه دوری از چشم
دلم را چون همیشه در خیالی

احن الیک و العبرات تجری
کما حق العطاش الی الزلال

عراقی، تا به خود می‌جویی او را
یقین می‌دان که دربند محالی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.