هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و هوس به معشوقی با ویژگی‌های خاص مانند لعل شکرستان و زلف پیچیده سخن می‌گوید. او از غم و غصه‌ای که در فراق معشوق تحمل می‌کند، می‌نالد و امیدش به وصل را بیان می‌کند. همچنین، شاعر از تأثیر نگاه معشوق بر دل خود و نبود توجه از سوی او شکایت دارد. در نهایت، شعر با بیان وفاداری شاعر به معشوق و بی‌توجهی معشوق به او پایان می‌یابد.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۸۱

چنانم از هوس لعل شکرستانی
که می‌برآیدم از غصه هر نفس جانی

امید بر سر زلفش به خیره می‌بندم
چگونه جمع کند خاطر پریشانی؟

در آن دلی، که ندارم، همیشه می‌یابم
ز تیر غمزهٔ تو لحظه لحظه پیکانی

بیا، که بی‌تو دل من خراب آباد است
جهان نمی‌شود آباد جز به سلطانی

چه جای توست دل تنگ من؟ ولی یوسف
گهی به چه فتد و گه به بند و زندانی

چنان که چشم خمارین توست مست و خراب
بسوی ما نکند التفات چندانی

چو نیست در دل تو ذره‌ای مسلمانی
چگونه رحم کند بر دل مسلمانی؟

زمان زمان که دلم یاد چهر تو بکند
شود ز عکس جمالت دلم گلستانی

اگر چه چشم عراقی به هر بتی نگرد
به جان تو، که ندارد به جز تو جانانی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.