۳۴۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۴

نگویی باز: کای غم خوار چونی؟
همیشه با غم و تیمار چونی؟

کجایی؟ با فراقم در چه کاری؟
جدا افتاده از دلدار چونی؟

مرا دانی که بیمارم ز تیمار
نپرسی هیچ: کای بیمار چونی؟

نیاری یاد از من: کای ز غم زار
درین رنج و غم بسیار چونی؟

مرا گر چه ز غم جان بر لب آمد
نخواهی گفت: کای غم خوار چونی؟

تو گر چه بینیم غلتان به خون در
نگویی آخر: ای افگار چونی؟

سحرگه با خیالت دیده می‌گفت:
که هر شب با من بیدار چونی؟

خیالت گفت: کری نیک زارم
ز بهر تو، که هر شب زار چونی؟

سگ کویت عراقی را نگوید
شبی: کای یار من، بی یار چونی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.