هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عارفانه، بیانگر درد و اشتیاق عاشق به معشوق است. شاعر از نقابگشایی معشوق، بخشیدن نظر به مفلسان و بخشیدن دمی به خستگان سخن میگوید. او از عمر ناکام و ناشده خود در انتظار معشوق مینالد و از بیتوجهی یار شکایت میکند. در نهایت، شاعر خود را مفلس و عاجز بر درگاه معشوق میداند و امید به گشوده شدن در بسته دارد.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه این شعر ممکن است برای مخاطبان زیر 16 سال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و استعارههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد.
غزل شمارهٔ ۲۹۱
چه بود گر نقاب بگشایی؟
بیدلان را جمال بنمایی؟
مفلسان را نظارهای بخشی؟
خستگان را دمی ببخشایی؟
عمر ما شد، دریغ! ناشده ما
بر سر کوی تو تماشایی
با وصالت نپخته سودایی
از فراغت شدیم سودایی
چه توان کرد؟ یار مینشنوی
هیچ باشد که یار ما آیی؟
جان را به چهره شاد کنی؟
دل ما را به غمزه بربایی؟
بی تومان جان و دل نمیباید
دل ما را به جان تو میبایی
پرده بردار، تا سر اندازیم
به سر کوی تو، ز شیدایی
ور بر آنی که خون ما ریزی
غمزه را حکم کن، چه میپایی؟
مفلسانیم بر درت عاجز
منتظر گشته تا چه فرمایی؟
چون عراقی امید در بسته
تا در بسته، بو که، بگشایی
بیدلان را جمال بنمایی؟
مفلسان را نظارهای بخشی؟
خستگان را دمی ببخشایی؟
عمر ما شد، دریغ! ناشده ما
بر سر کوی تو تماشایی
با وصالت نپخته سودایی
از فراغت شدیم سودایی
چه توان کرد؟ یار مینشنوی
هیچ باشد که یار ما آیی؟
جان را به چهره شاد کنی؟
دل ما را به غمزه بربایی؟
بی تومان جان و دل نمیباید
دل ما را به جان تو میبایی
پرده بردار، تا سر اندازیم
به سر کوی تو، ز شیدایی
ور بر آنی که خون ما ریزی
غمزه را حکم کن، چه میپایی؟
مفلسانیم بر درت عاجز
منتظر گشته تا چه فرمایی؟
چون عراقی امید در بسته
تا در بسته، بو که، بگشایی
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.