هوش مصنوعی:
این متن توصیفی شاعرانه و عرفانی از بهشت و صفات آن است. در آن، بهشت به عنوان مکانی پر از نور، سرور، و زیبایی توصیف شده است که فراتر از تصورات دنیوی است. عناصری مانند نور، عشق، وصال، و سعادت به شکلی نمادین به تصویر کشیده شدهاند. همچنین، تأکید بر عظمت و جلال بهشت و ناتوانی عقل از درک کامل آن وجود دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و زبانی پیچیده است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کهن فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم انتزاعی مانند وصال، عشق الهی، و نمادگرایی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - وصف کعبهٔ معظم
حبذا صفهٔ بهشت مثال
برترین آسمانش صف نعال
مجلس نور و جلوهگاه سرور
روضهٔ انس و بارگاه وصال
بیت معمور او مقر شرف
سقف مرفوع او سپهر جلال
غرفش خوشتر از ریاض بهشت
شرفش خوشتر از شکوه کمال
زین گرفته بها مدارج قدس
یافته زان بهشت زیب جمال
در بستاتین بینهایت او
سدرةالمنتهی هنوز نهال
بر سر خوان عالمآرایش
آفریننش طفیل و خلق عیال
آفتاب صفای صفهٔ او
ایمن از وصف کسوف و زوال
ذرههای هوای غرفهٔ او
سر بسر نور آفتاب مثال
صورت ذرههای درگه اوست
هر چه بینی درین جهان اشکال
معنی موجهای برکهٔ اوست
هر چه یابی زمان زمان ز احوال
هر یک از ذرههای لطف هواش
جام گیتینما به استقلال
هر یک از شعلههای عکس صفاش
آفتابی است کاینات ضلال
صفحات سطوح بی نقشش
مشتمل بر نقوش حال و مآل
نفحات ریاض جان بخشش
مرده را زنده کرده اندر حال
تا نسیم هواش یافت ملک
مرده را زنده کرده اندر حال
تا صریر درش شنید فلک
بر درش چرخ میزند همه سال
در هوای درست او نبود
هیچ بیمار جز نسیم شمال
در ریاض لطیف او نرود
هیچ تر دامنی جز آب زلال
در نیابند نقش این خانه
نقشبندان کارگاه خیال
عقل اگر چه ز خانه بیرون نیست
هم نیابد درون خانه مجال
نام آن خانه می نیارم گفت
از پی عقل و العقول عقال
خود تو از پیش چشم خود برخیز
تا ببینی عیان به دیدهٔ حال
خویشتن را درون آن خانه
بر سریر سعادت و اقبال
مطرب عشق برکشید سرور
وصل را داد جام مالامال
چون عراقی همه جهان سرمست
از می وصل و بیخبر ز وصال
برترین آسمانش صف نعال
مجلس نور و جلوهگاه سرور
روضهٔ انس و بارگاه وصال
بیت معمور او مقر شرف
سقف مرفوع او سپهر جلال
غرفش خوشتر از ریاض بهشت
شرفش خوشتر از شکوه کمال
زین گرفته بها مدارج قدس
یافته زان بهشت زیب جمال
در بستاتین بینهایت او
سدرةالمنتهی هنوز نهال
بر سر خوان عالمآرایش
آفریننش طفیل و خلق عیال
آفتاب صفای صفهٔ او
ایمن از وصف کسوف و زوال
ذرههای هوای غرفهٔ او
سر بسر نور آفتاب مثال
صورت ذرههای درگه اوست
هر چه بینی درین جهان اشکال
معنی موجهای برکهٔ اوست
هر چه یابی زمان زمان ز احوال
هر یک از ذرههای لطف هواش
جام گیتینما به استقلال
هر یک از شعلههای عکس صفاش
آفتابی است کاینات ضلال
صفحات سطوح بی نقشش
مشتمل بر نقوش حال و مآل
نفحات ریاض جان بخشش
مرده را زنده کرده اندر حال
تا نسیم هواش یافت ملک
مرده را زنده کرده اندر حال
تا صریر درش شنید فلک
بر درش چرخ میزند همه سال
در هوای درست او نبود
هیچ بیمار جز نسیم شمال
در ریاض لطیف او نرود
هیچ تر دامنی جز آب زلال
در نیابند نقش این خانه
نقشبندان کارگاه خیال
عقل اگر چه ز خانه بیرون نیست
هم نیابد درون خانه مجال
نام آن خانه می نیارم گفت
از پی عقل و العقول عقال
خود تو از پیش چشم خود برخیز
تا ببینی عیان به دیدهٔ حال
خویشتن را درون آن خانه
بر سریر سعادت و اقبال
مطرب عشق برکشید سرور
وصل را داد جام مالامال
چون عراقی همه جهان سرمست
از می وصل و بیخبر ز وصال
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳ - ایضاله
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - ایضاله
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.