هوش مصنوعی: شاعر در این متن از رازداری و درد عشق هجران می‌گوید. او خود را هنرمندی می‌داند که اسیر بند است و با وجود خاموشی، درد عشق را فریاد می‌زند. شاعر از لطف دوست می‌خواهد تا گل و بلبل را در حدیثش بیاورد تا نوایی از عشق آغاز کند و تحفه‌هایش را بپردازد. این متن شامل کلماتی از مخارج اصلی است و درون آن ده فصل مندرج است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار می‌باشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی و عرفانی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

اندر ابتدای کتاب

صاحبا، راز اندرون ز نهفت
تا نپرسی ز من، نخواهم گفت

بنده را خاطری است ناخرسند
عاشق هجر یار، لیک به بند

که پسندد چو من هنرمندی
لب ببسته، اسیر دربندی؟

بنده را شاعری نپنداری
زین گدایان خام نشماری

چون در گنج دوست وا کردند
به من این شیوه را عطا کردند

روز و شب درد درد می‌نوشم
در خروشم، اگر چه خاموشم

از تلطف به من نما گل را
در حدیث اندر آر بلبل را

تا نوایی ز عشق آغازم
وین چنین تحفه‌ها بپردازم

کلماتی است از مخارج اصل
اندرو هست مندرج ده فصل
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.