۲۹۰ بار خوانده شده

سر آغاز

ما مقیم آستان توایم
عندلیبان بوستان توایم

گر رویم از درت و گر نرویم
از تو گوییم و هم ز تو شنویم

چون که در دام تو گرفتاریم
از تو پروای خویش چون داریم؟

چون دم از آشنایی تو زنیم
میل بیگانگی چگونه کنیم؟

سر ما و آستانهٔ در تو
منتظر تا رویم در سر تو

تو مپندار کز در تو رویم
به سر تو، که در سر تو رویم

تا ز عشق تو جرعه‌ای خوردیم
دل بدادیم و جان فدا کردیم

تا به کوی تو راهبر گشتیم
جز تو، از هرچه بود برگشتیم

تا ز جان با غم تو پیوستیم
رخت هستی خویش بربستیم

تا ز شوق تو مست و حیرانیم
ره به هستی خود نمی‌دانیم

چون به سودای تو گرفتاریم
سر سودای خود کجا داریم؟

تاب حسن تو آتشی افروخت
دل ما را بدان بخواهد سوخت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:غزل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.