هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و غم ناشی از آن سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که غم عشق باعث جدایی دلش از جان شده و وجودش را ملول کرده است. عشق به معشوق چنان او را مجذوب کرده که از خود بی‌خود شده و در سماع عشق، از وجود خود ملال گرفته است. شاعر معشوق را به آفتاب تشبیه می‌کند که هر جا بتابد، عاشقان را می‌یابد و گرمی بازار عشق را از آنِ او می‌داند. در نهایت، شاعر خود را در برابر عشق معشوق کوچک می‌شمرد و از ادعای عشق خود به عنوان گزاف سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عرفانی و عاشقانه‌ای است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

مثنوی

تا غمت با من آشنایی کرد
دلم از جان خود جدایی کرد

تا غم تو قبول کرد مرا
هستی خود ملول کرد مرا

در سماع توام، چو حال گرفت
از وجود خودم ملال گرفت

آیت عشق تو چو بر خواندم
مایهٔ جان و دل برافشاندم

هر کجا آفتاب حسن تو تافت
عاشقان را بجست و نیک بیافت

اگر، ای آفتاب جان‌افروز
شب ما از رخ تو گردد روز

اندر آن بس بود ز روی تو تاب
گو: دگر آفتاب و ماه متاب

ای ز عشاق گرم بازارت
به ز من عالمی خریدارت

من کیم، تا زنم ز عشق تو لاف؟
نیست دعوای این سخن ز گزاف
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل
گوهر بعدی:حکایت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.