۲۴۷ بار خوانده شده

مثنوی

ای خوش و فارغ، از غم ما پرس
عاشقان ضعیف را واپرس

عجز من بین، دعای من بپذیر
می‌توانی، به لطف دستم گیر

داری از عاشقان خویش ملال
خون ایشان چراست بر تو حلال؟

به کسی التفات کن نفسی
که ندارد به جز تو هیچ کسی

فارغی از درون صاحب درد
مکن، ای دوست، هرچه بتوان کرد

گر تو خوبی و ما ضعیف و فقیر
تابت، ای خور، ز ذره باز مگیر

رخ به ما می‌نما و جان می‌بخش
بر دل ریش عاشقان می‌بخش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.