هوش مصنوعی: شاعر در این متن از فراز و نشیب‌های زندگی و حوادث آن سخن می‌گوید. او با اشاره به غبار و سیل حوادث، بیان می‌کند که با وجود همه مشکلات، دلش همچون آینه‌ای صاف است و به امید وصال و آرامش، خود را تسلی می‌دهد. همچنین، شاعر به غربت و دوری از وطن اشاره کرده و آرزوی بازگشت به آن را دارد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً از سن 16 سالگی به بعد در افراد شکل می‌گیرد.

غزل شمارهٔ ۲۸

از زمین اوج گرفته است غباری که مراست
ایمن از سیلی موج است کناری که مراست

چشم پوشیده‌ام از هر چه درین عالم هست
چه کند سیل حوادث به حصاری که مراست؟

کار زنگار کند با دل چون آینه‌ام
گر چه هست از دگران، نقش و نگاری که مراست

جان غربت زده را زود به پابوس وطن
می‌رساند نفس برق سواری که مراست

نیست از خاک گرانسنگ به دل قارون را
بر دل از رهگذر جسم غباری که مراست

می‌کنم خوش دل خود را به تمنای وصال
سایهٔ مرغ هوایی است شکاری که مراست

نیست در عالم ایجاد، فضایی صائب
که نفس راست کند مشت غباری که مراست
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.