مطلع یک غزل

شب و روز من آن داند که دیده است
پریشان زلف او را بر بناگوش

ندارم عقل در کف ای خوشا دی
ندارم هوش در سر ای خوشا دوش

نگه می‌کردی و می‌بردیم عقل
سخن می‌گفتی و می‌بردیم هوش

عیان روی گل و دامان گلچین
نشاید گفت بلبل را که مخروش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:مطلع یک غزل
گوهر بعدی:غزل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.