هوش مصنوعی:
شاعر از ساقی میخواهد که شراب بیاورد تا وجود خاکی او را به بقا تبدیل کند. او چشم به دور قدح و جان بر کف دست دارد و تا شراب ندهد، آرام نمیگیرد. شاعر خود را همچون گلی میداند که دامنش را به باد میسپارد و جانافشانی میکند. در پایان، از مطرب میخواهد که وصف معشوقهاش را بنوازد، زیرا او در زیبایی بیهمتاست.
رده سنی:
18+
این متن شامل مفاهیم عرفانی و اشارههایی به شراب و میگساری است که ممکن است برای مخاطبان زیر 18 سال نامناسب باشد. همچنین، درک عمیق مفاهیم عرفانی و ادبی آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد.
قطعه شمارهٔ ۳۳
ساقیا باده که اکسیر حیات است بیار
تا تن خاکی من عین بقا گردانی
چشم بر دور قدح دارم و جان بر کف دست
به سر خواجه که تا آن ندهی نستانی
همچو گل بر چمن از باد میفشان دامن
زانکه در پای تو دارم سر جانافشانی
بر مثانی و مثالث بنواز ای مطرب
وصف آن ماه که در حسن ندارد ثانی
تا تن خاکی من عین بقا گردانی
چشم بر دور قدح دارم و جان بر کف دست
به سر خواجه که تا آن ندهی نستانی
همچو گل بر چمن از باد میفشان دامن
زانکه در پای تو دارم سر جانافشانی
بر مثانی و مثالث بنواز ای مطرب
وصف آن ماه که در حسن ندارد ثانی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قطعه شمارهٔ ۳۲
گوهر بعدی:قطعه شمارهٔ ۳۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.