هوش مصنوعی:
این شعر از محتشم کاشانی بیانگر درد و رنج شاعر از فراق و جدایی است. او از ساربان میخواهد که با شتاب از این منزل برود و بار دیگر محمل را نبندد، زیرا او بسیار خراب و ناتوان شده است. شاعر از طوفانهای زندگی و دجلهی راهش میگوید و از غفلت دیگران شکایت دارد. او اشاره میکند که روح انسان برتر از جسم خاکی است و نباید به آن تهمت بست. در پایان، شاعر به دوستش توصیه میکند که به خوبان دل نبندد، زیرا این کار حاصل دیوانگی است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر وجود دارد که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند فراق و رنج ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین باشد.
شمارهٔ ۱۵
ساربانا پرشتابان بار ازین منزل مبند
بس خرابم من یک امروز دگر محمل مبند
حالیا از چشم طوفان خیز من ره دجله است
یک دو روز دیگری این رخت ازین ساحل مبند
غافلی کز من به رویت مانده باقی یک نگاه
در محلی این چنین چشم از من غافل مبند
نیست حد آدمی کز تن برد جان در وداع
روح انسان پیکری تهمت بر آب و گل مبند
یار چون شد عمر در تعجیل بهتر ای طبیب
رو ببند حیله پای عمر مستعجل مبند
داروی منعم مکش در چشم گریان ای رفیق
راه بر سیلی چنین پر زور بیحاصل مبند
دل به خوبان بستن ای دل حاصل دیوانگیست
محتشم گر عاقلی دیگر به ایشان دل مبند
بس خرابم من یک امروز دگر محمل مبند
حالیا از چشم طوفان خیز من ره دجله است
یک دو روز دیگری این رخت ازین ساحل مبند
غافلی کز من به رویت مانده باقی یک نگاه
در محلی این چنین چشم از من غافل مبند
نیست حد آدمی کز تن برد جان در وداع
روح انسان پیکری تهمت بر آب و گل مبند
یار چون شد عمر در تعجیل بهتر ای طبیب
رو ببند حیله پای عمر مستعجل مبند
داروی منعم مکش در چشم گریان ای رفیق
راه بر سیلی چنین پر زور بیحاصل مبند
دل به خوبان بستن ای دل حاصل دیوانگیست
محتشم گر عاقلی دیگر به ایشان دل مبند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.