هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد فراق و جدایی می‌نالد و تأثیر ویرانگر آن بر جسم و جان خود را توصیف می‌کند. او از روزگاری که در وصل بود و اکنون در دام فراق افتاده سخن می‌گوید و از نبودن دادگری که بتواند به داد او برسد شکایت دارد. فراق بنیاد وجودش را بر باد داده و آرامش را از او گرفته است. در نهایت، شاعر مرگ را به زندگی پر از وحشت فراق ترجیح می‌دهد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی مانند فراق، وصال، مرگ و زندگی در شعر وجود دارد که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۲۸

داردم در زیر تیغ امروز جلاد فراق
تا چه آید بر سرم فردا زبیداد فراق

بود بنیاد طلسم جسم من قائم به وصل
ریخت ذرات وجودم را ز هم باد فراق

من که بودم مرغ باغ وصل حالم چون بود
با دل پرآرزو در دام صیاد فراق

وصل خود موکب روان کرد ای رفیقان کو دگر
دادرس شاهی که پیش او برم داد فراق

داشتم در زیر بار عشق کاری ناتمام
چرخ گردون را تمام اما بامداد فراق

خانه تن شد خراب از سستی بنیاد وصل
وای گر جان یابد استحکام بنیاد فراق

محتشم دل بر هلاکت نه که صد ره خوش‌تر است
وحدت آباد فنا از وحشت آباد فراق
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.