هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از درد هجران و فراق معشوق می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه در غیاب او، شادی دیگران را تحمل می‌کند در حالی که دلش پر از غم و جگرش پر از نمک است. او با وجود رنج فراوان، لبخند می‌زند تا درد خود را پنهان کند. در نهایت، شاعر با تقدیم غزل به معشوق و طلب معذرت، راهی سفر می‌شود.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ای است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های ادبی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

شمارهٔ ۴۱

بود دی در چمن ای قبلهٔ حاجتمندان
دل ز هجر تو و وصل دگران در زندان

پر گره گشت درونم ز تحمل چون مار
بر جگر به سکه در آن حبس فشردم دندان

صد تن آنجا به نشاط و ز فراق تو مرا
غصه چندان که نخواهی و الم صد چندان

کام پر زهر و جگر پر نمک و دل پرخون
می‌نمودم به حریفان لب خود را خندان

در ببستند ز اندیشه پس خم زدنم
در عشرت به رخ اهل محبت بندان

حرف دلکوب حریفان به دلم کاری کرد
که مگر حدت حداد کند با سندان

بی‌حضور تو من و محتشم آنجا بودیم
بر طرب غصه گزینان به الم خورسندان
پس رفتم و این غزل به دستش دادم
و اندر ره معذرت به خاک افتادم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: چند بندی
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.