هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ است که در آن شاعر از عشق به معشوق و تأثیر آن بر زندگی خود سخن می‌گوید. او عشق را به عنوان دین خود معرفی می‌کند و از زیبایی معشوق و تأثیر آن بر جهان اطرافش صحبت می‌کند. همچنین، شاعر از فقر و عشق به عنوان عوامل مهم در زندگی خود یاد می‌کند و از خداوند درخواست می‌کند که این نعمت‌ها را به او ارزانی کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از واژگان و اصطلاحات قدیمی و پیچیده ممکن است برای سنین پایین‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۲

روزگاریست که سودای بتان دین من است
غم این کار نشاط دل غمگین من است

دیدن روی تو را دیده ی جان بین باید
وین کجا مرتبه ی چشم جهان بین من است

یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است

تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است

دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است

واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش
زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است

یا رب این کعبه ی مقصود تماشاگه کیست؟
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است

حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان
که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.