هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از درد هجران یار می‌نالد و بیان می‌کند که بدون معشوق، هیچ لذتی در زندگی ندارد. او از فریب‌خوردگی توسط قاصدانی که نوید وصل می‌دادند، سخن می‌گوید و اظهار می‌کند که حتی نوید عمر جاودان نیز بدون معشوق برایش ارزشی ندارد. شاعر از بی‌خانمانی و بی‌زبان‌شدن در غم فراق می‌گوید و آرزوی مرگ می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ای است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین، مفاهیمی مانند اندوه عمیق، فریب‌خوردگی و آرزوی مرگ ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۳۵۶

به هجر یار که از غیر آن ندارم حظ
چنان که ز وصل آن چنان ندارم حظ

به غیر حیرت عشقت چه باعث است ای گل
که چشم دارم و از گلستان ندارم حظ

ز بس که خورده‌ام از قاصدان فریب اکنون
به هیچ مژده من بدگمان ندارم حظ

نوید عمر ابد هم به گوش ناخوش نیست
که بی تو بس که به جانم ز جان ندارم حظ

به مزدی سفرم کاش خانمان سکون
که از وطن من بی‌خانمان ندارم حظ

زهم ببر ز من ای همزبان که من بی او
زبان ندارم و از هم زبان ندارم حظ

ره جهان دگر محتشم کنون سر کن
که بهر عمر چنین زین جهان ندارم حظ
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.