هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از گذر زمان و فرصت‌های از دست رفته سخن می‌گوید و از ساقی می‌خواهد تا باده بیاورد تا بتواند از لحظات باقی‌مانده لذت ببرد. او به بی‌خودی و مستی اشاره می‌کند و از زاهدانی که راه غرور را پیش گرفته‌اند انتقاد می‌کند. در نهایت، شاعر از توبه و نصیحت‌های بی‌فایده دوری می‌جوید و به دنبال لذت‌های زودگذر است.
رده سنی: 18+ محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به مصرف باده و مستی ممکن است برای سنین پایین‌تر مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۸۴

ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
درده قدح که موسم ناموس و نام رفت

وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم
عمری که بی حضور صراحی و جام رفت

مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی
در عرصه ی خیال که آمد کدام رفت

بر بوی آن که جرعه ی جامت به ما رسد
در مصطبه دعای تو هر صبح و شام رفت

دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید
تا بویی از نسیم می‌اش در مشام رفت

زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه
رند از ره نیاز به دارالسلام رفت

نقد دلی که بود مرا صرف باده شد
قلب سیاه بود از آن در حرام رفت

در تاب توبه چند توان سوخت همچو عود
می ده که عمر در سر سودای خام رفت

دیگر مکن نصیحت حافظ که ره نیافت
گمگشته‌ای که باده نابش به کام رفت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.