هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او توصیف می‌کند که چگونه معشوقش باعث نابودی و اندوه او شده است و هر بخشی از وجود معشوق، مانند موها، خال، ابرو و غیره، بهانه‌ای برای بیان درد و رنج اوست. شاعر از ناصحان می‌خواهد که ببینند چگونه عشق، او را به این روز انداخته است.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و توصیف احساسات پیچیده است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از تصاویر شعری مانند 'دجلهٔ خون' ممکن است برای سنین پایین مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۵۸۹

این است که خوار و زارم از وی
درهم شده کار و بارم از وی

این است که در جهان به صدرنگ
گردیده خزان بهارم از وی

اینست آن که امروز
افسانهٔ روزگارم از وی

تا پای حیات من نلغزد
من دست هوس ندارم از وی

روزی که به دلبری میان بست
شد دجلهٔ خون کنارم از وی

ای ناصح عاقل آن کمر بین
اینست که من نزارم از وی

در زیر قباش آن بدن بین
اینست که زیر بارم از وی

آن بند قبا که بسته پیکر
اینست که بسته کارم از وی

آن خال ببین بر آن زنخدان
اینست که داغدارم از وی

آن زلف ببین بر آن بناگوش
اینست که بیقرارم از وی

آن درج عقیق بین می‌آلود
اینست که در خمارم از وی

آن نرگس مست بین بلابار
اینست که اشگبارم از وی

آن ابرو بین به قابلی طاق
اینست که سوگوارم از وی

آن کاکل شانه کرده را باش
اینست که دل فکارم از وی

حاصل چه عزیز محتشم اوست
من ممنونم که خوارم از وی
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.