هوش مصنوعی:
این شعر به بیان قدرت دعا و تأثیر آن در زندگی میپردازد. شاعر از گرمی دل خود برای دعا کردن سخن میگوید و تأثیرات معنوی و مادی آن را توصیف میکند. همچنین، به موضوعاتی مانند جنگ، دشمنی، و پیروزی بر دشمنان اشاره میکند. در نهایت، شاعر از لشکرکشی و ویرانی خانهٔ دشمن سخن میگوید.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و اشاره به جنگ و دشمنی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده یا نامناسب باشد. همچنین، استفاده از استعارههای ادبی و زبان شعری سطح بالا، درک آن را برای سنین پایینتر دشوار میکند.
قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - وله ایضا من بدایع افکاره
سرورا ادعیهات تا برسانم به نصاب
از دعا هر نفسم نقش جدیدیست بر آب
سپه ادعیهام روی فلک میگیرد
تا تو را میرسد از روی زمین پا به رکاب
آنچنانست دلم بهر تو از ادعیه گرم
که فلک از نفسم میشنود بوی کباب
میکنم هر سو مویت به دعائی پیوند
من که پیوند بر دیدهٔ خویشم از خواب
کردهای داعیهٔ حرب و حصارت شده است
آن قدر ادعیه کافزون ز شمار است و حساب
از که از گوشهنشینی که به بیداری کرد
چشم خود را تبه از بهر تو در عین شباب
بهر خود خصمت اگر قلعهٔ آهن سازد
عنکبوتیست که بر خود تند از لعب لعاب
ای گزین طیر همایون که درین طرفه چمن
شاهبازی تو و بدخواه سیه بخت غراب
بادی از جنبش شهبال تو میباید و بس
که شود در صف هیجا سپه آشوب ذباب
بال بگشای که از گلشن روم آمدهاند
فوجی از صعوه به صباغی چنگال عقاب
این مثل ورد زبانهاست که دیر آوردست
هست یعنی رهی از صوب تامل به صواب
کار چون هست به هنگامی و وقتی موقوف
چه تقدم چه تاخر چه تانی چه شتاب
تیر و شمشیر شوند از عمل خود معزول
در سپاهی که نگاهی کنی از عین عتاب
ذره ذره مگر از آتش غم افروزی
ورنه اجرام بر افلاک بسوزند ز تاب
موج بحر غضبت خیمه و خر گاه عدو
عنقریب است که آورده فرو همچو حباب
محتشم دعوت خود کن یزک لشگر و ساز
خانهٔ دشمن خان پیشتر از حرب خراب
از دعا هر نفسم نقش جدیدیست بر آب
سپه ادعیهام روی فلک میگیرد
تا تو را میرسد از روی زمین پا به رکاب
آنچنانست دلم بهر تو از ادعیه گرم
که فلک از نفسم میشنود بوی کباب
میکنم هر سو مویت به دعائی پیوند
من که پیوند بر دیدهٔ خویشم از خواب
کردهای داعیهٔ حرب و حصارت شده است
آن قدر ادعیه کافزون ز شمار است و حساب
از که از گوشهنشینی که به بیداری کرد
چشم خود را تبه از بهر تو در عین شباب
بهر خود خصمت اگر قلعهٔ آهن سازد
عنکبوتیست که بر خود تند از لعب لعاب
ای گزین طیر همایون که درین طرفه چمن
شاهبازی تو و بدخواه سیه بخت غراب
بادی از جنبش شهبال تو میباید و بس
که شود در صف هیجا سپه آشوب ذباب
بال بگشای که از گلشن روم آمدهاند
فوجی از صعوه به صباغی چنگال عقاب
این مثل ورد زبانهاست که دیر آوردست
هست یعنی رهی از صوب تامل به صواب
کار چون هست به هنگامی و وقتی موقوف
چه تقدم چه تاخر چه تانی چه شتاب
تیر و شمشیر شوند از عمل خود معزول
در سپاهی که نگاهی کنی از عین عتاب
ذره ذره مگر از آتش غم افروزی
ورنه اجرام بر افلاک بسوزند ز تاب
موج بحر غضبت خیمه و خر گاه عدو
عنقریب است که آورده فرو همچو حباب
محتشم دعوت خود کن یزک لشگر و ساز
خانهٔ دشمن خان پیشتر از حرب خراب
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - وله فی مدیح نواب ولی سلطانبن محمدخان
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - فی مدح محراب بیک
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.