هوش مصنوعی: این متن به موضوع عشق، رنج‌های عاشقی، و تضاد بین ارزش‌های دنیوی و معنوی می‌پردازد. شاعر از تلخی‌های جان‌کندن در راه عشق سخن می‌گوید و به مقایسه‌ی بین مفتیان شهر و اهل میکده می‌پردازد. همچنین، اشاره‌ای به گسستن ایمان و دوختن زنار بر خرقه دارد که نمادی از پذیرش رنج و تحول درونی است. در پایان، فرخ‌طالعانی را می‌ستاید که در بازار عشق درد خریدند و غم دنیا را فروختند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی اشارات مانند 'زنار دوختن بر خرقه' ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا نیاز به توضیح داشته باشد.

غزل شمارهٔ ۶

آنان که شمع آرزو در بزم عشق افروختند
از تلخی جان کندنم، از عاشقی واسوختند

دی مفتیان شهر را تعلیم کردم مسئله
و امروز اهل میکده، رندی ز من آموختند

چون رشتهٔ ایمان من، بگسسته دیدند اهل کفر
یک رشته از زنار خود، بر خرقهٔ من دوختند

یارب! چه فرخ طالعند، آنان که در بازار عشق
دردی خریدند و غم دنیای دون بفروختند

در گوش اهل مدرسه، یارب! بهائی شب چه گفت؟
کامروز، آن بیچارگان اوراق خود را سوختند
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.