هوش مصنوعی: این شعر از حافظ، نگاهی انتقادی به ریاکاری و زهد دروغین دارد. شاعر بیان می‌کند که رسیدن به حقیقت و عشق الهی، تنها با ترک تعلقات دنیوی و ریاکاری‌های ظاهری ممکن است. او به ناتوانی عقل و فلسفه در درک عشق الهی اشاره می‌کند و تأکید دارد که تنها عشق است که می‌تواند انسان را به کمال برساند.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و انتقادهای اجتماعی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات و استعاره‌ها نیاز به دانش ادبی و فلسفی پایه دارند.

غزل شمارهٔ ۸

یک گل ز باغ دوست، کسی بو نمی‌کند
تا هرچه غیر اوست، به یک سو نمی‌کند

روشن نمی‌شود ز رمد، چشم سالکی
تا از غبار میکده، دارو نمی‌کند

گفتم: ز شیخ صومعه، کارم شود درست
گفتند: او به دردکشان خو نمی‌کند

گفتم: روم به میکده، گفتند: پیر ما
خوش می‌کشد پیاله و خوش بو نمی‌کند

رفتم به سوی مدرسه، پیری به طنز گفت:
تب را کسی علاج، به طنزو نمی‌کند

آن را که پیر عشق، به ماهی کند تمام
در صد هزار سال، ارسطو نمی‌کند

کرد اکتفا به دنیی دون خواجه، کاین عروس
هیچ اکتفا، به شوهری او نمی‌کند

آن کو نوید آیهٔ «لا تقنطوا» شنید
گوشی به حرف واعظ پرگو نمی‌کند

زرق و ریاست زهد بهائی، وگرنه او
کاری کند که کافر هندو نمی‌کند
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.