هوش مصنوعی: شاعر از گذر عمر و رسیدن به پیری سخن می‌گوید که با غم و رنج همراه است. او از بی‌عدالتی جهان و حسادت دیگران شکایت دارد و اشاره می‌کند که تزویر و ریا در جامعه رواج دارد. در پایان، عشق را تنها راه نجات می‌داند و خود را به جنون متهم می‌کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق فلسفی و انتقادی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، اشاره به غم و ناامیدی می‌تواند برای سنین پایین‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۱۰

عهد جوانی گذشت، در غم بود و نبود
نوبت پیری رسید، صد غم دیگر فزود

کارکنان سپهر، بر سر دعوی شدند
آنچه بدادند دیر، باز گرفتند زود

حاصل ما از جهان نیست به جز درد و غم
هیچ ندانم چراست این همه رشک حسود

نیست عجب گر شدیم شهره به زرق و ریا
پردهٔ تزویر ما، سد سکندر نبود

نام جنون را به خود داد بهائی قرار
نیست به جز راه عشق، زیر سپهر کبود
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.