هوش مصنوعی: شاعر در این متن از ناامیدی و دل‌تنگی خود می‌گوید، از دوست و یاری که او را رها کرده است. او از رنج‌های عشق و زندگی رندانه سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که حتی تقوا و پرهیزگاری نیز در نهایت به رندی شهره شده است. متن پر از حس غم و اندوه است و شاعر از وضعیت خود و دوری از معشوق شکایت دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، برخی مفاهیم مانند رندی و انتقادهای اجتماعی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۱۱

نگشود مرا ز یاریت کار
دست از دلم ای رفیق! بردار

گرد رخ من، ز خاک آن کوست
ناشسته مرا به خاک بسپار

رندیست ره سلامت ای دل!
من کرده‌ام استخاره، صد بار

سجادهٔ زهد من، که آمد
خالی از عیب و عاری از عار

پودش، همگی ز تار چنگ است
تارش، همگی ز پود زنار

خالی شده کوی دوست از دوست
از بام و درش، چه پرسی اخبار؟

کز غیر صدا جواب ناید
هرچند کنی سؤال تکرار

گر می‌پرسی کجاست دلدار؟
آید ز صدا کجاست دلدار؟

از بهر فریب خلق، دامی است
هان! تا نشوی بدان گرفتار

افسوس که تقوی بهائی
شد شهره به رندی آخر کار
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.