هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از سعدی، بیانگر درد هجران و عشق بی‌پایان است. شاعر از فراق یار می‌نالد و از عشق و دلدادگی سخن می‌گوید. او از رنج‌های عشق، بی‌قراری، و انتظار وصال می‌گوید و در نهایت، خود را تسلیم اراده معشوق می‌کند. همچنین، اشاراتی به برتری عشق حقیقی و مقایسه‌هایی با داستان‌های عاشقانه معروف مانند لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد دارد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند هجران، عشق بی‌پایان، و تسلیم در برابر معشوق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۱

رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را
تا کی کنیم بی تو صبری که نیست ما را

بازآ که عاشقانت جامه سیاه کردند
چون ناخن عروسان از هجر تو نگارا!

ای اهل شهر ازین پس من ترک خانه گفتم
کز ناله‌های زارم زحمت بود شما را

از عشق خوب رویان من دست شسته بودم
پایم به گل فرو شد در کوی تو قضا را

از نیکوان عالم کس نیست همسر تو
بر انبیای دیگر فضل است مصطفا را

در دور خوبی تو بی‌قیمتند خوبان
گل در رسید و لابد رونق بشد گیا را

ای مدعی که کردی فرهاد را ملامت
باری ببین و تن زن شیرین خوش لقا را

تا مبتلا نگردی گر عاقلی مدد کن
در کار عشق لیلی مجنون مبتلا را

ای عشق بس که کردی با عقل تنگ خویی
مسکین برفت و اینک بر تو گذاشت جا را

مجروح هجرت ای جان مرهم ز وصل خواهد
این است وجه درمان آن درد بی‌دوا را

من بنده‌ام تو شاهی با من هر آنچه خواهی
می‌کن، که بر رعیت حکم است پادشا را

گر کرده‌ام گناهی در ملک چون تو شاهی
حدم بزن ولیکن از حد مبر جفا را

از دهشت رقیبت دور است سیف از تو
در کویت ای توانگر سگ می‌گزد گدا را

سعدی مگر چو من بود آنگه که این غزل گفت
«مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا»
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.