هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از سیف فرغانی، عشق و شیدایی شاعر به معشوق را بیان می‌کند. شاعر از زیبایی معشوق، بی‌قراری در هجران، و سوز و گداز عشق خود سخن می‌گوید. او معشوق را مانند آفتاب، ماه، و گلاب توصیف می‌کند و از تأثیرات جادویی نگاه و لب‌های معشوق بر خود می‌گوید. شاعر همچنین از جنون عشق و از دست دادن صبر و عقل در این راه سخن می‌گوید و در نهایت اعلام می‌کند که حتی اگر معشوق او را با شمشیر بزند، باز هم از او روی برنخواهد تافت.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات شدید است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از تصاویر شعری مانند 'خون چکان' و 'آتش سودا' ممکن است برای کودکان مناسب نباشد.

غزل شمارهٔ ۸

ای خجل از روی خوبت آفتاب
روز من بی تو شبی بی‌ماهتاب

آفتاب از دیدن رخسار تو
آنچنان خیره که چشم از آفتاب

چون مرا در هجر تو شب خواب نیست
روز وصلت چون توان دیدن به خواب

بر سر کوی تو سودا می‌پزم
با دل پر آتش و چشم پر آب

عقل را با عشق تو در سر جنون
صبر را از دست تو پا در رکاب

خون چکان بر آتش سودای تو
آن دل بریان من همچون کباب

در سخن ز آن لب همی بارد شکر
در عرق ز آن رو همی ریزد گلاب

چشم مخمورت که ما را مست کرد
توبهٔ خلقی شکسته چون شراب

از هوایی کید از خاک درت
آنچنان جوشد دلم کز آتش آب

جز تو از خوبان عالم کس نداشت
سرو در پیراهن و مه در نقاب

بی خطاگر خون من ریزی رواست
ای خطای تو به نزد ما صواب

تو طبیب عاشقان باشی، چرا
من دهم پیوسته سعدی را جواب

سیف فرغانی چو دیدی روی دوست
گر به شمشیرت زند رو برمتاب
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.