هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلدادگی سخن می‌گوید و از جذبه‌های معشوق که مانند نرگس مست و دیوانه‌کننده است، یاد می‌کند. او از سردرگمی در تشخیص حقیقت معشوق (وجود یا عدم وجود دهان و میان) می‌گوید و در نهایت خود را بنده‌ای آزاده می‌داند که در اسارت معشوق از خود رسته است. همچنین اشاره می‌کند که دیگر دلش به گذشته برنمی‌گردد و کاملاً به معشوق پیوسته است.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه در این شعر وجود دارد که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اشارات و استعاره‌های به‌کار رفته نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه برای درک کامل دارد.

غزل شمارهٔ ۱۲

دلم بربود دوش آن نرگس مست
اگر دستم نگیری رفتم از دست

چه نیکو هر دو با هم اوفتادند
دلم با چشمت، این دیوانه آن مست

نمی‌دانم دهانت هست یا نیست
نمی‌دانم میانت نیست یا هست

تویی آن بی‌دهانی کو سخن گفت
تویی آن بی‌میانی کو کمر بست

بجانم بندهٔ آزاده‌ای کو
گرفتار تو شد وز خویشتن رست

دگر با سیف فرغانی نیاید
دلی کز وی برید و در تو پیوست

گدایی کز سر کوی تو برخاست
به سلطانیش بنشاندند و ننشست
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.