هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از سیف فرغانی، بیانگر درد عشق و فراق است. شاعر از عشق بی‌پاسخ و نبود خریداری برای دل و دیده‌اش می‌نالد، و از رقیب و پرده‌هایی که مانع دیدار معشوق هستند شکایت می‌کند. او حیران معشوق است و تأکید می‌کند که هیچ کس در شهر از عشق معشوق در امان نیست. شاعر حاضر است جان و دل خود را فدا کند، حتی اگر ارزشی در بازار عشق معشوق نداشته باشند. در نهایت، شاعر از بی‌پاسخی معشوق و نبود کسی که اسیر عشق او نباشد، شکایت می‌کند.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات شاعرانه ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی داشته باشد.

غزل شمارهٔ ۱۹

کیست کاندر دو جهان عاشق دیدار تو نیست
کو کسی کو به دل و دیده خریدار تو نیست

دور کن پرده ز رخسار و رقیب از پهلو
که مرا طاقت نادیدن دیدار تو نیست

در تو حیرانم و آنکس که ندانست تو را
وندر آن کس که بدانست و طلب کار تو نیست

در طلب کاری گلزار وصالت امروز
نیست راهی که درو پای من و خار تو نیست

شربت وصل تو را وقت صلای عام است
ز آنکه در شهر کسی نیست که بیمار تو نیست

من به شکرانهٔ وصلت دل و جان پیش کشم
گر متاع دل و جان کاسد بازار تو نیست

در بهای نظری از تو بدادم جانی
بپذیر از من اگر چند سزاوار تو نیست

وصل تو خواستم از لطف تو روزی، گفتی
چون مرا رای بود حاجت گفتار تو نیست

سیف فرغانی از تو به که نالد چون هیچ
«کس ندانم که درین شهر گرفتار تو نیست»
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.