هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه‌ای است که در آن شاعر به زیبایی‌های معشوق و احساسات خود نسبت به او اشاره می‌کند. او از فراق و درد دوری می‌نالد و وصال معشوق را تنها درمان خود می‌داند. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا مانند لب لعل، چشمه حیوان، و گلستان، عشق و علاقه‌ی عمیق خود را بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه‌ی عمیق و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی ممکن است برای سنین پایین دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۹۱

ای لب لعلت شکرستان من!
وی دهنت چشمهٔ حیوان من!

تا سر زلف تو ندیدم دگر
جمع نشد حال پریشان من

درد فراق تو هلاکم کند
گر نکند وصل تو درمان من

بی‌لب خندان تو دایم چو آب
خون چکد از دیدهٔ گریان من

هست بلای دل من حسن تو
باد فدای تن تو جان من

من تنم و مهر تو جان من است
من شبم و تو مه تابان من

جز تو در آفاق مرا هیچ نیست
ای همه آن تو و تو آن من

گر به فراقم بکشی راضیم
هم نکنی کار به فرمان من

گر چه فغان می‌نکنم آشکار
الحذر از نالهٔ پنهان من

ناله چو بلبل کنم از شوق تو
ای رخ خوب تو گلستان من

سیف همی گوید تو یوسفی
بی تو جهان کلبهٔ احزان من
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.