هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی، به بیان احساسات عمیق عاشقانه و فداکاری در راه معشوق میپردازد. شاعر از عشق جانانه، رنجهای عاشقی، زیبایی معشوق و مستی ناشی از عشق سخن میگوید. همچنین، از مفاهیمی مانند وجود و عدم، نور و ظلمت، و جلوههای زیبایی معشوق استفاده شده است.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارند تا به درستی درک شوند.
غزل شمارهٔ ۱۸
طالب جانان به جان خریده الم را
عاشق صادق کرم شمرده ستم را
صف زده مژگان چشم خیمه نشینی
از پی قتلم کشیده خیل حشم را
قبلهٔ خود ساختم بتی که جمالش
پرده نشین ساخت صد هزار صنم را
خرمی شادی فزا که مایهٔ مستی است
هیچ دوایی نکرده چارهٔ غم را
کشتهٔ شاهی شدم به جرم محبت
کز خم ابرو کشید تیغ دو دم را
برمه رویش تعشقی است نگه را
بر سر کویش تعلقی است قدم را
چشم تو هر جا که جام باده چشاند
مست فشاند به خاک ساغر جم را
وه که به عهد میان و دور دهانت
جمع به هم کردهای وجود و عدم را
دوش گشودی به چهره زلف شب آسا
شرح نمودی حدیث نور و ظلم را
گر گل روی تو از نقاب برآید
کس نستاند به هیچ باغ ارم را
گر مددی از مداد زلف تو باشد
نطق فروغی دهد زبان قلم را
عاشق صادق کرم شمرده ستم را
صف زده مژگان چشم خیمه نشینی
از پی قتلم کشیده خیل حشم را
قبلهٔ خود ساختم بتی که جمالش
پرده نشین ساخت صد هزار صنم را
خرمی شادی فزا که مایهٔ مستی است
هیچ دوایی نکرده چارهٔ غم را
کشتهٔ شاهی شدم به جرم محبت
کز خم ابرو کشید تیغ دو دم را
برمه رویش تعشقی است نگه را
بر سر کویش تعلقی است قدم را
چشم تو هر جا که جام باده چشاند
مست فشاند به خاک ساغر جم را
وه که به عهد میان و دور دهانت
جمع به هم کردهای وجود و عدم را
دوش گشودی به چهره زلف شب آسا
شرح نمودی حدیث نور و ظلم را
گر گل روی تو از نقاب برآید
کس نستاند به هیچ باغ ارم را
گر مددی از مداد زلف تو باشد
نطق فروغی دهد زبان قلم را
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.