هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از فروغی بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق است. او از اسارت در دام عشق، ناتوانی در برابر جاذبه معشوق و بی‌پاسخی به فریادهایش می‌گوید. شاعر معشوق را به عناصری مانند لیلی، شیرین، خورشید و سرو تشبیه می‌کند و از قدرت فریبنده او سخن می‌گوید. در نهایت، شاعر به تاثیر گریه‌هایش بر جهان و استحکام بنیان محبت اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه کافی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۴۶۲

سر از کمند نپیچم اگر تو صیادی
رخ از هلاک نتابم اگر تو جلادی

نکرده چاره مکر تو هیچ مکاری
نبرده پنجهٔ شید تو هیچ شیادی

گه از سلاسل لیلی کمند مجنونی
گه از شمایل شیرین بلای فرهادی

به طرف بام قدم نه که شرم خورشیدی
به صحن باغ گذر کن که رشک شمشادی

نه گریه داد مرا بی رخ تو تسکینی
نه ناله کرد مرا در غم تو امدادی

نه داد شیخ شنیدی، نه نامه راهب
فغان که گوش ندادی به هیچ فریادی

ز ناتوانی ما کی خبر توانی شد
که در کمند قوی پنجه‌ای نیفتادی

از آن به بند تو آزادگان گرفتارند
که غیرت مه تابان و سرو آزادی

ز زلف و چشم تو معلوم می‌توان کردن
که آفت بشر و فتنه پری زادی

ز سیل گریه ما سست شد اساس دو کون
تو ای بنای محبت چه سخت بنیادی

فروغی آن مه تابان مگر مراد تو داد
که داد صورت و معنی به شاعری دادی
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.