۴۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳

شوریده کرد شیوهٔ آن نازنین مرا
عشقش خلاص داد ز دنیا و دین مرا

غم همنشین من شد و من همنشین غم
تا خود چه ها رسد ز چنین همنشین مرا

زینسان که آتش دل من شعله می زند
تا کی بسوزد این نفس آتشین مرا

ای دوستان نمی دهد آن زلف بی قرار
تا یک زمان قرار بود بر زمین مرا

از دور دیدمش خردم گفت دور از او
دیوانه می کند خرد دوربین مرا

گر سایه بر سرم فکند زلف او دمی
خورشید بنده گردد و مه خوشه‌چین مرا

تا چون عبید بر سر کویش مجاورم
هیچ التفات نیست به خلد برین مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.