هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از صبا (باد) درخواست می‌کند که نکهتی از کوی معشوق برایش بیاورد تا از غم و بیماری او بکاهد. او از صبا می‌خواهد که نشانه‌ای از دوستش را به او برساند و قلب بی‌حاصلش را با اکسیر مراد زنده کند. شاعر از غم و فراق و غریبی سخن می‌گوید و از صبا می‌خواهد که ساغر می برایش بیاورد تا از این دردها رهایی یابد. او همچنین از ساقی می‌خواهد که عشرت امروز را به فردا نیندازد و یا خط امانی از دیوان قضا برایش بیاورد. در پایان، شاعر به حافظ اشاره می‌کند و از صبا می‌خواهد که نکهتی از کوی معشوق برایش بیاورد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و غم‌انگیز است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم کلاسیک شعر فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات فارسی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۴۸

ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر

قلب بی‌حاصل ما را بزن اکسیر مراد
یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر

در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگ است
ز ابرو و غمزه او تیر و کمانی به من آر

در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم
ساغر می ز کف تازه جوانی به من آر

منکران را هم از این می دو سه ساغر بچشان
وگر ایشان نستانند روانی به من آر

ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن
یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر

دلم از دست بشد دوش چو حافظ می‌گفت
کای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.