هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از آرزوی بازگشت به میخانه و خدمت به رندان سخن می‌گوید. او از نبود معرفت در میان مردم و جدایی از یار قدیمی خود شکایت می‌کند و آرزو می‌کند که بتواند دوباره به روزهای خوش گذشته بازگردد. شاعر همچنین از دردها و رنج‌های زندگی و بی‌عدالتی‌های فلک گلایه می‌کند و اشاره می‌کند که تنها نیست و بسیاری دیگر نیز در این مشکلات غرق شده‌اند.
رده سنی: 18+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی، فلسفی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند شکایت از روزگار و ناامیدی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۲۵۲

گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
به جز از خدمت رندان نکنم کار دگر

خرم آن روز که با دیده ی گریان بروم
تا زنم آب در میکده یک بار دگر

معرفت نیست در این قوم خدا را سببی
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر

یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت
حاش لله که روم من ز پی یار دگر

گر مساعد شودم دایره ی چرخ کبود
هم به دست آورمش باز به پرگار دگر

عافیت می‌طلبد خاطرم ار بگذارند
غمزه ی شوخش و آن طره ی طرار دگر

راز سربسته ی ما بین که به دستان گفتند
هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر

هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت
کندم قصد دل ریش به آزار دگر

بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست
غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.