هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه از زبان خسرو خطاب به شیرین بیان میشود. خسرو از عشق و دلباختگی خود به شیرین میگوید و از رنجهایی که در این راه متحمل شده است سخن میراند. او از شیرین میخواهد که با او مهربان باشد و به عشقش پاسخ دهد. شیرین نیز با سوگندهای پرشور، وفاداری خود را به خسرو اعلام میکند و میگوید که هرگز به جز او کسی را برنخواهد گزید. در پایان، خسرو از عشق شیرین قانع میشود و دل به بوی زلف و عارض او میسپارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه پیچیده و استفاده از استعارهها و کنایههای ادبی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'ز آسیب فسق اندر تباهی' ممکن است نیاز به توضیح داشته باشند.
بخش ۹ - اظهار عشق کردن خسرو به شیرین
چو صبح از پرده راه عاشقان کرد
برون زد شعلهٔ گرم و دم سرد
دگر ره باز شیرین مجلس آراست
حریفان راست گشتند از چپ و راست
دو بی دل باز در زاری درامد
جگرها در جگر خواری درامد
ز نوش ساقیان و نغمهٔ ساز
می از دلهای صافی گشته غماز
ز آهی کز دو غم پرورده میخاست
حیا را اندک اندک پرده میخاست
نخست از دیده خسرو خون تراوید
بس آزار جگر بیرون تراوید
به شیرین گفت کای چشم مرا نور
مشو زینگونه نیز از مردمی دور
نه مهمان شکم گشتم به کویت
که جان از دیده شد مهمان رویت
چو خواندی تشنه را بر چشمهساری
به تر کردن لبی بگذار باری
شکر پاسخ شد از پاسخ شکر ریز
که شیرین باد از من عیش پرویز
همه آتش بسوی خود مکن ساز
که داری در یکی سودا دو انباز
وگر تو ناصبوری کز تو دورم
چه پنداری که بینی من صبورم
چرا خوش نایدم با چون تو یاری
گرفتن کامی از بوس و کناری
ولی ناموس و ننگ پادشاهی
فتد ز آسیب فسق اندر تباهی
بیامیزد میان خاصه و عام
به هم نام حرام و حرمت نام
اگر بر تو کسی دیگر گزینم
به از تو کیست کاو را برگزینم
مه نو گرد گر جا دیدی امید
نگشتی کفچه دستش پیش خورشید
کنون سوگند فردی میکنم یاد
که گیتی جفت جفت افگند بنیاد
که تار روزیکه خواهم در زمین جفت
به جز خسرو نخواهم در جهان خفت
وگر جان مرا غارت کند نقد
ز من نگشایدش یک عقده بی عقد
به آسان هم به عقد اندر نیایم
دلش را تا فراوان ناز مایم
چو شه دید آن چنان سوگند، عهدی
دگر در دل ننمود جهدی
به زلف و عارضش قانع شد از دور
به بوئی دل نهاد از مشک و کافور
برون زد شعلهٔ گرم و دم سرد
دگر ره باز شیرین مجلس آراست
حریفان راست گشتند از چپ و راست
دو بی دل باز در زاری درامد
جگرها در جگر خواری درامد
ز نوش ساقیان و نغمهٔ ساز
می از دلهای صافی گشته غماز
ز آهی کز دو غم پرورده میخاست
حیا را اندک اندک پرده میخاست
نخست از دیده خسرو خون تراوید
بس آزار جگر بیرون تراوید
به شیرین گفت کای چشم مرا نور
مشو زینگونه نیز از مردمی دور
نه مهمان شکم گشتم به کویت
که جان از دیده شد مهمان رویت
چو خواندی تشنه را بر چشمهساری
به تر کردن لبی بگذار باری
شکر پاسخ شد از پاسخ شکر ریز
که شیرین باد از من عیش پرویز
همه آتش بسوی خود مکن ساز
که داری در یکی سودا دو انباز
وگر تو ناصبوری کز تو دورم
چه پنداری که بینی من صبورم
چرا خوش نایدم با چون تو یاری
گرفتن کامی از بوس و کناری
ولی ناموس و ننگ پادشاهی
فتد ز آسیب فسق اندر تباهی
بیامیزد میان خاصه و عام
به هم نام حرام و حرمت نام
اگر بر تو کسی دیگر گزینم
به از تو کیست کاو را برگزینم
مه نو گرد گر جا دیدی امید
نگشتی کفچه دستش پیش خورشید
کنون سوگند فردی میکنم یاد
که گیتی جفت جفت افگند بنیاد
که تار روزیکه خواهم در زمین جفت
به جز خسرو نخواهم در جهان خفت
وگر جان مرا غارت کند نقد
ز من نگشایدش یک عقده بی عقد
به آسان هم به عقد اندر نیایم
دلش را تا فراوان ناز مایم
چو شه دید آن چنان سوگند، عهدی
دگر در دل ننمود جهدی
به زلف و عارضش قانع شد از دور
به بوئی دل نهاد از مشک و کافور
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۸ - رسیدن خسرو به شیرین در شکارگاه
گوهر بعدی:بخش ۱۰ - آگاه کردن خسرو شیرین را از قصد سفر خود به سوی قیصر روم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.