هوش مصنوعی:
صبح خندان و روشن شد و شب به روز مژده داد. ستارگان ناپدید شدند و گلستان در دل نیلوفر پدید آمد. پادشاه از خواب برخاست و مجلس را با دوستان آراست. عشق و شراب در دلها جوشید و خردمندان گرد هم آمدند. آنها درباره عشق و وصلت سخن گفتند و دو دلداده را به هم پیوند دادند. پادشاه در پیش شیرین زار گریست و از ناپایداری جوانی و زندگی گفت. او از شیرین خواست که زیباییاش را به او ببخشد تا فردا او ثروتمند و شیرین فقیر نشود.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسال قابل درک نباشد. همچنین، اشارههایی به شراب و خمار دارد که مناسب سنین بالاتر است.
بخش ۱۴ - عقد بستن دختران با پسران به فرمان خسرو
چو خندان گشت صبح عالم افروز
زمانه داد شب را مژدهٔ روز
نماند اندر فلک ز انجم نشانی
به نیلوفر به دل شد گلستانی
ملک بر وعدهٔ دوشینه برخاست
حریفان باز جست و مجلس آراست
خمار عشق بازی در سر افتاد
دل از جوش شراب از پا درافتاد
اشارت کرد خواندن موبدان را
همان دانندگان و به خردان را
خردمندان چو گشتند انجمن گفت
که گردد هر دری با گوهری جفت
کسی کز عشق کس باشد خیالش
شود همسر به کابین حلالش
به فرمان دو صاحب چاره سازان
همی جستند راز عشق بازان
همی کردند یک یک را فراهم
دو گان را عقد می بستند با هم
چو گشت آسوده خاطرها به پیوند
به بوی وصل دلها گشت خرسند
ملک در پیش شیرین زار بگریست
که چند از یک دگر فارغ توان زیست
نه پاینده است بر مردم جوانی
نه کس را اعتماد زندگانی
چه بختست اینکه چون من پادشائی
بود محتاج رویت چون گدائی
کنونم ده زکات خوبی خویش
که فردا من غنی گردم تو درویش
زمانه داد شب را مژدهٔ روز
نماند اندر فلک ز انجم نشانی
به نیلوفر به دل شد گلستانی
ملک بر وعدهٔ دوشینه برخاست
حریفان باز جست و مجلس آراست
خمار عشق بازی در سر افتاد
دل از جوش شراب از پا درافتاد
اشارت کرد خواندن موبدان را
همان دانندگان و به خردان را
خردمندان چو گشتند انجمن گفت
که گردد هر دری با گوهری جفت
کسی کز عشق کس باشد خیالش
شود همسر به کابین حلالش
به فرمان دو صاحب چاره سازان
همی جستند راز عشق بازان
همی کردند یک یک را فراهم
دو گان را عقد می بستند با هم
چو گشت آسوده خاطرها به پیوند
به بوی وصل دلها گشت خرسند
ملک در پیش شیرین زار بگریست
که چند از یک دگر فارغ توان زیست
نه پاینده است بر مردم جوانی
نه کس را اعتماد زندگانی
چه بختست اینکه چون من پادشائی
بود محتاج رویت چون گدائی
کنونم ده زکات خوبی خویش
که فردا من غنی گردم تو درویش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۳ - عشرت کردن خسرو و شیرین بر لب شهر و دو افسانه گفتن آنان
گوهر بعدی:بخش ۱۵ - پاسخ شیرین به خسرو
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.