هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دوری معشوق و رنج‌های عاشقی می‌گوید. او از نبودن معشوق، طعنه‌های بدخواهان، و بی‌کسی خود شکایت می‌کند و از ناصحان می‌خواهد که بر او خرده نگیرند. شاعر همچنین به تقدیر و سرنوشت اشاره می‌کند و از خداوند طلب کمک می‌نماید. در پایان، او به میراث خود در بهشت اشاره می‌کند و از زندگی در این دنیای ویرانه اظهار نارضایتی می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی، عاشقانه و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند تقدیر و نقد دنیای مادی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۳۴۵

بی تو ای سرو روان با گل و گلشن چه کنم
زلف سنبل چه کشم عارض سوسن چه کنم

آه کز طعنه ی بدخواه ندیدم رویت
نیست چون آینه‌ام روی ز آهن چه کنم

برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر
کارفرمای قدر می‌کند این من چه کنم

برق غیرت چو چنین می‌جهد از مکمن غیب
تو بفرما که من سوخته خرمن چه کنم

شاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداخت
دستگیر ار نشود لطف تهمتن چه کنم

مددی گر به چراغی نکند آتش طور
چاره ی تیره شب وادی ایمن چه کنم

حافظا خلد برین خانه موروث من است
اندر این منزل ویرانه نشیمن چه کنم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.