هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد هجران و جدایی مینالد و از عشق و دلبستگی شدید خود به معشوق سخن میگوید. او از تأثیر عمیق این جدایی بر زندگی خود میگوید و از معشوق میپرسد که چرا با وجود اینکه زلفهایش مانند کمند نیست، باز هم او را اسیر خود کرده است. شاعر همچنین از عشق سوزان خود و تأثیر هجران بر دلش سخن میگوید.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و هجران است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیدهتر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
شمارهٔ ۴۰
صرصر هجر تو، ای سرو بلند
ریشهٔ عمر من از بیخ بکند
پس چرا بستهٔ اویم همه عمر؟
اگر آن زلف دوتا نیست کمند
به یکی جان نتوان کرد سؤال:
کز لب لعل تو یک بوس به چند؟
بفگند آتش اندر دل حسن
آن چه هجران تو از سینه فگند
ریشهٔ عمر من از بیخ بکند
پس چرا بستهٔ اویم همه عمر؟
اگر آن زلف دوتا نیست کمند
به یکی جان نتوان کرد سؤال:
کز لب لعل تو یک بوس به چند؟
بفگند آتش اندر دل حسن
آن چه هجران تو از سینه فگند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.