هوش مصنوعی: این شعر حافظ بیانگر عشق و شیدایی شاعر به معشوق است که در آن از زهد و پیری و علم به عنوان موانعی در برابر عشق یاد می‌شود. شاعر از ترس خرابی ایمان و تأثیر معشوق بر نماز خود می‌گوید و از اشک‌هایش که راز عشقش را فاش می‌کنند، سخن می‌گوید. او از مستی یار و بی‌توجهی به دیگران می‌گوید و آرزوی وزش بادی را دارد که مشکلاتش را حل کند. شاعر با گریه و سوز و ساز خود، سنگدلی معشوق را به چالش می‌کشد و در نهایت، از زاهدانی که از نماز معشوق کاری برنمی‌آیند، انتقاد می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از مفاهیم انتقادی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۴۰۰

بالابلند عشوه گر نقش باز من
کوتاه کرد قصه ی زهد دراز من

دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیده معشوقه باز من

می‌ترسم از خرابی ایمان که می‌برد
محراب ابروی تو حضور نماز من

گفتم به دلق زرق بپوشم نشان عشق
غماز بود اشک و عیان کرد راز من

مست است یار و یاد حریفان نمی‌کند
ذکرش به خیر ساقی مسکین نواز من

یا رب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن
گردد شمامه کرمش کارساز من

نقشی بر آب می‌زنم از گریه حالیا
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من

بر خود چو شمع خنده زنان گریه می‌کنم
تا با تو سنگ دل چه کند سوز و ساز من

زاهد چو از نماز تو کاری نمی‌رود
هم مستی شبانه و راز و نیاز من

حافظ ز گریه سوخت بگو حالش ای صبا
با شاه دوست پرور دشمن گداز من
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.