هوش مصنوعی: این شعر از حافظ، بیانگر درد و رنج ناشی از تنهایی و عشق ناکام است. شاعر از بی‌قراری و ناآرامی خود می‌گوید و آرزوی آرامش و همدمی دارد. او از بی‌اعتنایی معشوق و دشواری‌های راه عشق شکایت می‌کند و به دنبال تسکین درد خود است. در نهایت، حافظ به این نتیجه می‌رسد که در عالم خاکی، انسان کامل به دست نمی‌آید و نیاز به خلق جهانی جدید است.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، موضوعاتی مانند عشق ناکام و رنج‌های روحی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۴۷۰

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی

زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی

سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی

در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بی‌غمی

آدمی در عالم خاکی نمی‌آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی

خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی

گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۱
نظرها و حاشیه ها
سجاد
۱۳۹۹/۱۲/۲۲ ۲۳:۰۶

خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی "خون" مولیان آید همی!

اشاره به امیدواری حافظ به تیمور (ترک سمرقندی از آن که از هنردوستی و ادب‌پروری او حکایت‌ها شنیده بود) برای رهایی از حکومت خودکامه‌ی دینی و در پی آن ناامیدی از وی پس از شنیدن آن ‌چه بر سر خوارزم (سرزمین مولیان) و خوارزمیان آورد:

به خوبان دل مده، حافظ! ببین آن بی‌وفایی‌ها
که با خوارزمیان کردند ترکان سمرقندی

که سپس‌تر جایگزین شد با این بیت:

به شعر حافظ شیراز می‌رقصند و می‌نازند
سیه‌چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی ...