۳۴۶ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۴۱

خبرت هست ؟ که از خویش خبر نیست مرا
گذری کن که زغم راه گذر نیست مرا

گر سرم در سر سو دات رود نیست عجب
سرسوای تو دارم غم سرنیست مرا

بی‌رخت اشک همی بارم و گل می‌کارم
غیر ازین کار کنون کار دگر نیست مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۴۰
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.