۲۷۴ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۱۰۷

تن پاکت که زیر پیرهن است
وحده لاشریک له چه تن است

هست پیراهنت چو قطرهٔ آب
که تنگ گشته برگل و سمن است

با خودم کش درون پیراهن
که تو جانی و جان من بدن است

تازیم در غم تو جامه درم
وز پس مرگ نوبت کفن است

دل بسی برده‌ای نکو بشناس
آنکه خسته تر است ازان من است

اندرا و میان جان بنشین
که تو جانی و جان ترا بدن است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۱۰۶
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.